قصه از این جا شروع شد که ما به این نتیجه رسیدیم، ی چیزایی مثل قاعده ی هوند و انتگرال قرار نیست هیچ جای زندگی به دادمون برسه و ما برای قشنگ زندگی کردن به یسری چیزای دیگه نیاز داریم.
ی چیزی که به کمکش بتونیم تو ذهنمون رویا بسازیم.
ی چیزی که به کمکش بتونیم با دستامون از رویاها تندیس بسازیم.
ی چیزی که به ما کمک کنه بدونیم کی و کجا، چجوری باید فکر کنیم.
خلاصه دنبال چیزاهایی هستیم که بتونن از ما آدم های تاثیرگذاری بسازن، آدمی که قراره ردپاش تو این دنیا تا سال ها و بلکم نسل ها باقی بمونه.
دقیقا تو همین حال و هوا فکرها بودیم که تصمیم گرفتیم، اسم مسیری و که قراره این چیزا رو توش یاد بگیریم بذاریم “بُن بال”، چرا که می خواییم به بچه هامون، به بُن و ریشه هامون، پرواز کردن یاد بدیم.
و اینجوری داستان زندگی بُن بال شروع شد و ما متولد شدیم تا برای ساختن ذهن های سازنده، قصه ها مشق کنیم.